ادامه ماجرا...
مامارین با تهیه کننده ان به شهر السان برای ماه عسل اومدن و اینم لباس پیش اهنگی که یه یانگ به مامارین داده به همراه یه لباس بابانویل که در پست عروسی براتون می زارم
جوانگ چمدونا شو بسته داره با خانواده اش خداحافظی می کنه
آریانگ،میوانگ رو میزاره پیش شین سو جوانگ و به همراه پدرش میره شهر السان تا با یکی از دوستای پدرش که توی کارخونه ماشین سازی کار میکنه برای نوشتن سریالش مصاحبه کنه
پدرش آریانگو به خوردن گوشت نهنگ دعوت می کنه که غذای مخصوص السان هستش اما آریانگ به محض خوردن حالش بد می شه اما به پدر چیزی نمی گه و فقط در خواست نودل میکنه میگه که من گوشت نهنگ دوست ندارم پدرم تعجب میکنه و میگه همه دوست دارن
آریانگ برای اینکه مطمئن شه طوریش نیست میره پیش دکتر و دکتر به اون می گه که حامله ست و جنین شش هفته داره،با این خبر تمام دنیا روی سرش آوار می شه تنهایی با دو تا بچه
اینم یه تصویر دیگه از مامارینه که توی ماه عسلش کیف دنیا رو می کنه
چند ماهی می گذره و زمستون از راه می رسه و آریانگ به ماه های آخر بارداریش می رسه
در حالی که همه از بارداریش بی خبرن چون تغییر مکان داده و در شهر السان زندگی می کنه به خاطر اینکه تو همون سفری که با پدرش به اونجا داشت فهمید که آپارتمانای اونجا خیلی ارزون و مناسب هست...حالا ماجرای عکس بالا
تو همین اوضاع بی خبری مادر و پدر جوانگ هر دو خوابی دیدن که بنا به گفته مستخدمشون به تعبیر بارداری و بچه پسره
اول به این فکر می افتن که شاید جوانگ در دانشگاه با کسی رابطه داشته اما مادره می گه اینطور نیست من با جوانگ حرف زدم
بعد فکرشون می ره به سمت آریانگ اما خبری ازش ندارن
روز بعد جوانگ تماس می گیره و می گه یه خواب بد برا آریانگ دیده
به مادره می گه یه سراغی ازش بگیرید و تلفن جدیدشم برام بگیرید
اما اونا آدرسی از اون نداشتن...
ادامه دارد...