با سلام خدمت شما بازدیدکنندگان سایت،بنا به درخواست شما عزیزان قسمت آخر سریال افسانه افسونگر را مختصرا شرح می دهم...
بعد از طلاق بای سوری دوباره سعی کرد با جوانگ رابطه برقرار کنه تا با هم ازدواج کنن اما
جوانگ به بای سوری گفت تو یه روانی هستی و پا شد و رفت تا دیگه هیچ وقت نبینتش
بعد طلاق مادر و مادربزرگ جوانگ به دیدن میوانگ اومدند
چه سوا به ماما جون می گه که قراره مامارین و تهیه کننده ان تا موقعی که پولاشونو جمع کنن اینجا زندگی کنن و ماماجونم می گه چه پررو تهیه کننده ان!!
عروسی مامارین برگزار میشه اینم عکسی از حضور یه یانگ و چه سوا در مراسم
(عکس های عروسی مامارین در یک پست جداگانه براتون می زارم)
اینم آریانگ و میوانگ با پدرش به همراه شین سو جوانگ در مراسم
جوانگ پیش آریانگ میاد و بهش میگه که تصمیم گرفته برای یک سال بره خارج از کشور درس بخونه و این خبر اشک دوتاشونو در میاره
جوانگ براش دوری از آریانگ و میوانگ خیلی سخته...
ادامه دارد...