جوآنگ و آریانگ که با دخترشون میوانگ زندگی خوبی داشتند با اومدن همسر سابق دوست پسر آریانگ رابطه شون دچار مشکل شد.
اگه بیننده این سریال بودید در جریانید که آریانگ برای اینکه در روابط با مردا تجربه کسب کنه در دانشگاه با پسر صاحب یکی از شرکت های بزرگ کره به مدت ۸ سال رابطه داشته اما با وجود اینکه پسره ازدواج هم کرد باز هم نتونسته آریانگ فراموش کنه و به خاطر همین زنش مجبور میشه ازش طلاق بگیره و به فکر انتقام از آریانگ می افته...
در حالی که آریانگ به خاطر حاملگی و نوشتن سریال روزانه روزای سختی می گذرونه جوانگ با بای سوری(همسر سابق دوست پسر آریانگ) به اجبار از این بابت که یه وقت به سراغ آریانگ نره و برای بچه اش مشکلی پیش نیاد در مدت یکسال مخفیانه دیدار میکنه...
وقتی بچه به دنیا میاد بای سوری به دیدار آریانگ میره و همه چیزو می گه و آریانگ از اون عذر خواهی میکنه اما اون هیچی حالیش نمی شه و فقط میخواد زندگی آریانگ بهم بزنه
خانواده جوانگ همه چیزو میفهمن به خاطر همین آریانگ احساس می کنه با این
اوضاع که خانواده جوانگ با دید بد و جوانگ با مخفی کردن اون موضوع دارن
باهاش زندگی میکنند تصمیم به طلاق می گیره جوانگ اولش مخالف بود اما به
تدریج راضی شد و تصمیم گرفت بچه هم پیش آریانگ باشه
آریانگ برای زندگی بر میگرده به آپارتمان ماپو(همونجا که با مادرش زندگی می کرد)لازمه بگم ارتباطش با پدرشم خوب می شه و حتی تو فیلمنامه جدیدش یه نقش خوب به شین سو جوانگ میده و شین سو جوانگ و پدرش از بچه مراقبت می کنن
این از جریان آریانگ تا قبل از قسمت آخر...
حالا جریان یه یانگ و ماماجون :یه یانگ که نمی تونست بچه دار شه تمام راه های درمان امتحان کرد اما فایده ای نداشت و چه سوا مادر ماماجون به یه یانگ گفت لازم نیست ادامه بدی استراحت کن اگه دوست داشتین چند سال دیگه یه بچه به فرزند خوندگی قبول کنین...
و مامارین که با تهیه کننده ان می خواست ازدواج کنه و مادرش مخالف بود
بلاخره مادر راضی شد و بعد از حرف های یه یانگ در حمایت از مامارین راضی شد که مامارین و شوهرش اونجا با اونا زندگی کنند تا پول جمع کنند...
یه اتفاق دیگه ای که مهم بود تو قسمت های پایانی ورشکست شدن پدر آریانگ تو کار انتشارتیش بود که مجبور شدن تو یه خونه کوچیکتر زندگی کنن...
خلاصه قسمت آخر را در پست های دیگر بخوانیدو ببینید...